سید مرتضی و غرب شناسی
از دقت در ابعاد مختلف شخصیت شهید آوینی، به خوبی معلوم می شود که وی آشنایی کامل و بایسته به مسایل و معارف اسلامی داشت و سال ها مطالعه و تحقیق در زمینه ادبیات، از ایشان نویسنده ای توانا ساخته بود، که قلم و نثر پخته او، بهترین شاهد آن است. گذشته از آن، سید مرتضی تسلط بسیار زیادی به عرفان و فلسفه داشت و کاملاً با مکتب های فلسفی دنیا آشنا بود. آوینی، هنرمند متعهد و فرهیخته ای بود که به ضرورت به کارگیری هنر در خدمت اندیشه و اعتقاد ایمان کاملی داشت و به صورت تطبیقی، به بررسی دیدگاه های اسلامی و مقایسه آن ها با دیده گاه های دیگر مکاتب می پرداخت و قوت و حقانیت احکام و اصول اسلامی را بر آن ها به اثبات می رساند. او در غرب شناسی نیز ضمن تبیین مبانی آن، نقاط ضعف آن را برشمرده و راه های برخورد با آن و تبعات منفی اش را در عرصه های مختلف نشان می داد.
طرح امکان مواجهه با غرب
در شرایطی که غرب به پشتوانه قدرت علمی و صنعتی خویش، بزرگان عرصه های سیاست و اندیشه را مرعوب ساخته بود، شهید آوینی از معدود کسانی بود که با ایمان کامل، از امکان و ضرورت مواجهه با غرب سخن می گفت؛ آن هم نه مواجهه سیاسی و نظامی و تکنیکی، بلکه مهم تر از آن، مواجهه فکری با ماهیت آن؛ چراکه نقد ظواهر تمدن غرب، امروزه در درون خود غرب بیشتر و بهتر از هر جای دیگر انجام می گیرد، اما پرسش از ماهیت غرب، بدون در نظر گرفتن اصول غربی، امر دیگری است که شهید آوینی به آن می پرداخت. شهید آوینی معتقد بود که راه مواجهه با غرب، یاد گرفتن الفاظ و دادن شعار تنها نیست؛ بلکه باید به استقلال فکری دست یافت و ماهیت تمدن غرب را، خارج از چارچوب مبانی و مبادی آن مورد نقد و بررسی قرار داد.
عوامل توسعه جهانی استکبار
شهید آوینی در تبیین مجموعه عواملی که سلطه جهانی استکبار را تحقق می بخشد، به اموری اشاره می کند و می گوید: «از میان عواملی که آمریکا را در این سلطه جهانی یاری داده اند، سه عامل دارای اهمیتی رکنی هستند: تکنولوژی مدرن را باید اساسی ترین عامل توسعه جهانی استکبار دانست... عامل دوم این است که انسان ها غالبا ضعیف النفس، پای بند عادات و تعلقات و فریفته ظواهر هستند و این امر آنان را از سر اختیار به جرگه سرسپردگان این نظام واحد جهانی پیوسته است. سومین عامل که به نحوی در ذیل همان عامل دوم قرار می گیرد، ترس است و خصوصا ترس از مرگ. انسان هایی که ضعیف ترند، از قدرت آمریکا بیشتر می ترسند، ولی انسان های وارسته چون امام خمینی رحمه الله که پای بر فرق همه تعلقات نهاده اند و ترس را در وجود خود کشته اند، به حقیقت می گویند که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند».
آزادی غربی
شهید آوینی در تبیین تفاوت آزادی از دید اسلام و غرب می گوید: «تفاوت معنای آزادی... در نزد ما با آن چه در جهان امروز معمول است، آن قدر زیاد است که می توانیم به یقین بگوییم که ما و غربی ها فقط در لفظ اشتراک داریم و نه در معنا». «آن آزادی که در غرب می گویند، قبول بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت. بشر امروز از آزادی می گریزد و نام این گریز از آزادی را، آزادی نهاده است تا این چنین، آبی بر آتش ملامت های وجدان خویش پاشیده باشد». «نتیجه عملی پذیرفتن این مفهوم آن است که بشر جز به خواسته های نفس اماره خویش گردن نمی گذارد؛ غافل از آن که با این کار، خود را محدود به حدود حیوانی وجود خویش می کند. آزادی اگر نتواند بستر رجعت انسان را به حقیقت ازلی وجود خویش فراهم کند، به بن بست می انجامد و به امری متضاد با خویش، یعنی اسارت مبدل می شود».
اخلاق در تمدن غرب
شهید آوینی درباره وضعیت اخلاق در دنیای غرب می نویسد: «اخلاق هم در دنیای جدید تابع یک نظام تربیتی تکنولوژیک است که همه را همسان و فارغ از خودآگاهی، فردیت و تشخص، در خدمت یک حکومت جهانی بار می آورد. نظام تکنولوژیک، نظامی شقاوت آمیز است و فرد انسانی در آن، نه به مثابه یک انسان صاحب روح و جسم و عقل و عواطف، بل به مثابه شیئی که می تواند نقص خط تولید را با دست، پا، چشم، گوش، یا مغز خود جبران کند، وجود دارد.... در جهان امروز، انسان برای خود شأن قانون گذاری قایل است و قانون را به جای احکام شریعت نشانده است. گناه مبدل به جرم شده و عقاب دنیایی دارد. حریم گناه فرو ریخته و تقدس دین، به قانون یا علم تفویض شده است. در چنین جهانی، ... هیچ بنیان ثابتی برای اخلاق نمی تواند صورت ببندد».
دموکراسی غربی
شهید آوینی در اشاره به دموکراسی و حقیقت آن می گوید:«یکی از تناقض هایی که در ذات تمدن غربی وجود داشته و اکنون آشکار شده است، دموکراسی است. دموکراسی، به مفهوم حکومت مردم است، اما در عمل حتی در بهترین نمونه های حکومت دموکراسی، حقوق ملت نقابی است که در پس آن، ثروتمندان پنهان شده اند. تصور دموکراسی یعنی حکومت مردم، بسیار فریبنده و جذاب است، اما در عمل همواره قلیلی از مردم با استفاده از ریاکاری و مردم فریبی، حکومت را به دست می گیرند.... دموکراسی های غربی، پیچیده ترین و پیشرفته ترین انواع نظام های توتالیتر (استبدادی) هستند و به همین علت، در آن ها باطن توتالیتاریسم در پس نهادهای اجتماعی و سیاسی پنهان شده است که ظواهرشان بر حقیقت وجودشان دلالتی ندارد».
توسعه غربی
امروزه توسعه و توسعه یافتگی، از جمله مفاهیمی هستند که جهان براساس آن ها طبقه بندی و ارزش گذاری می شود. شهید آوینی در توصیف توسعه غربی می نویسد: «توسعه نیز چون دیگر صورت های تمدن غرب، تنها با پذیرش همه جانبه فرهنگ و ملزومات آن است که به شکل اصیل و تام خود تحقق می یابد. توسعه، زمینی مستعد و رام برای ریشه دواندن می خواهد و این خاک جز فرهنگ غرب نیست. توسعه، هدف و غایت دنیای جدید است که دیوانه وار به سمت آن پیش می رود و هر آن چه بر سر راه این موکب قدر قدرت قرار دارد، یا باید قربانی و نابود شود، و یا به سلک بندگی آن درآید. منظور از توسعه در جهان امروز، صرفا توسعه اقتصادی با معیارها و موازین خاص است و اگر گاهی سخن از توسعه فرهنگی هم به میان می آید، مقصود آن فرهنگی است که در خدمت توسعه اقتصادی قرار دارد.... جامعه توسعه یافته، جامعه ای است که در آن، همه چیز حول محور مادی و تمتع هر چه بیشتر از لذایذی که در کره زمین موجود است، معنا شده است... . این توسعه که نتیجه حاکمیت سرمایه یا سرمایه داری و اصالت بخشیدن به اقتصاد نسبت به سایر وجوه حیات بشری است، محصول مادی گرایی و تبیین مادی جهان و طبیعت است».
تبلیغات غربی
شهید آوینی در اشاره به حقیقت و روش تبلیغات در غرب می نویسند: «تبلیغات در جهان امروز، معنای پروپاگان گرفته و تا پست ترین منازل وجود سقوط کرده است. اما مقصود ما از تبلیغ، همان وظیفه ای است که بر عهده انبیا و اولیای خدا قرار داده شده است.... تبلیغات مکتبی، بر آگاهی مخاطب و اختیار انسانی او مبتنی است. جمله ای از هیتلر وجود دارد که در بهترین صورت، محتوای تبلیغاتی غرب را بیان می کند. او گفته است: اگر می خواهید مردم را به کاری وادار کنید، پست ترین غرایز او را هدف تبلیغات خود قرار دهید. برای خریدن یک جوراب، غرایز جنسی او را تحریک کنید. این جمله، مبنای تبلیغات غربی است. فیلم های دغلکارانه روانشناسی فردی و اجتماعی، سعی می کنند عقل و اختیار مخاطبشان را از آن ها بگیرند و آن ها رابه کار که می خواهند، وادار نمایند».
کارکرد رسانه های تبلیغی غرب
شهید آوینی، ضمن اشاره به کارکرد رسانه های تبلیغی جدید می نویسد: «دولت ها در تبلیغات، تقلیل مشکلات خود را می جویند و حکومت ها به اسم آزادی و دموکراسی، اما با سلب عقل و اختیار و آزادی از انسان ها، سعی در استمرار تثبیت حکومت خویش دارند. توسعه جنون آمیز اقتصادی، ایجاب می کند که تبلیغات در خدمت اشاعه هر چه بیشتر مصرف درآید و استیلای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب بر سراسر جهان، این چنین اقتضا دارد که تبلیغات جهانی، هر چه هست در طریق تحمیق و تخدیر مردم عمل کند و با ترویج لاابالی گری و بی دردی، ضرورت تحول و اندیشه انقلاب را از ریشه بخشکاند.... تبلیغات در دنیای امروز، غایتی جز این ندارد که انسان ها را از شأن انسانی خویش دور کند و وضع موجود را با راندن مردمان به سوی غفلت و حیوانیت استمرار بخشد.... سینما، تلویزیون، ویدئو و ماهواره که مهم ترین رسانه های گروهی را تشکیل می دهند، همگی در راستای همین غایت به وجود آمده اند. ...»
پیش بینی جهاد فکری با غرب
شهید آوینی با تیزبینی خاصی که مؤمنان حقیقی در نتیجه تهذیب نفس و تزکیه می یابند، از آینده مبارزات با غرب چنین یاد می کند: «در آینده، میان ما و غرب مبارزه ای همه جانبه در گیر خواهد بود که هنوز بیش از یک دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته، آثار آن در سراسر دنیا مشهود است. این مبارزه، تنها نظامی نیست و مبارزه نظامی، در حقیقت جلوه آن مبارزه فرهنگی است که میان ما درگیر است؛ مبارزه فکری و فلسفی. مبارزه نظامی، فقط ظاهر این مبارزه است و در باطن، جنگی بسیار عظیم تر در جریان است که تعبیر من از آن، جهاد فکری است. لازمه پای نهادن در این مبارزه، آن است که ما ماهیت غرب را بشناسیم و نسبت میان آثار و لوازم تمدن غرب را با ریشه هایشان پیدا کنیم و این جز از طریق فلسفه ممکن نیست؛ چرا که اصلاً غرب و تمدن منتسب به آن، مولود فلسفه است».
نوید اضمحلال تمدن غرب
شهید آوینی، ضمن اشاره به گرایش دوباره انسان ها حتی در مهم ترین پایگاه های تمدن غرب که نمونه کامل آن وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران بود، با قاطعیت تمام می گوید:«عالم، درگیر حادثه عظیم تحولی است که همه چیز را دگرگون خواهد کرد و این تحول، خلاف این دو قرن گذشته، نه از درون تکنولوژی، که از عمق روح مجرد انسان برخاسته است. استمرار این تحول، هرگز موکول به آن نیست که تجربه تشکیل نظام حکومتی اسلام در ایران به توفیق کامل بینجامد؛ این امری است که به مرزها محدود نمی ماند، اگر رنسانس توجه بشر را از آسمان به زمین بازگرداند، این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد کرد. ... غرب دوران تاریخی خویش را طی کرده است و اکنون رو به سوی اضمحلال و فروپاشی دارد. ... اکنون انسان بار دیگر از زمین و نفس خویش روی گردانده است و به عالم معنا و آسمان توجه یافته و این مستلزم انقلاب و تحول دیگر است؛ خلاف آن چه در رنسانس روی داد. انسان بار دیگر تولد یافته است و عصری دیگر آغاز شده و کره زمین پای در آخرین مرحله تاریخ پیش از پایان جهان نهاده است».
No comments:
Post a Comment